سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهشت زیرپای مادران است

داستان:

ابراهیم بن مهزم می گوید:روزی ازنزد امام صادق(ع)بیرون امدمودرمدینه به خانه ام رفتم مادرم بامن زندگی می کرد ودرخانه به خاطرموضوعی بامادرم مجادله کرده وسخن درشت ونابهنجار به اوگفتم فردای آن روز بعد از ادای نماز صبح دوباره به محضرامام صادق(ع)شرفیاب شدم هنگام ورود بدون آنکه حرفی زده باشم امام به من فرمود:ای پسر مهزم شب گذشته با مادرت تندوخشن صحبت کردی آیا نمی دانی شکم اومدتها منزل وآغوشش گهواره وسینه اش ظرف غذای تو بوده است چرا با او تندی سخن گفتی دیگر چنین مکن.


[ سه شنبه 93/7/8 ] [ 6:37 عصر ] [ ارمغان تنهایی ]


="color:#ffffff;margin-top:0px;">