سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داستان کوتاه درجستجوی خانه یا صاحبخانه

 

شخص عارفى از اولیاء خدا سالى اراده سفر حج نمود، پسرى داشت پرسید پدرجان کجا اراده دارى ، گفت : به زیارت خانه خدا مى روم ، پسر خیال کرد که هر کس خانه خدا را ببیند خدا را هم مى بیند،گفت : پدرجان مرا نیز همراه خود ببر، پدر گفت : تو را صلاح نیست ، پسر اصرار نمود، او هم ناچار پسر را به دنبال خود به حج برد، تا به میقات رسیدند احرام بستند و لبیک گویان بر حرم داخل شدند، به محض ‍ ورود، آن پسر چنان متحیر شد که فورا به زمین افتاد و روح از بدنش ‍ بیرون رفت ، عارف دچار وحشت شده و مى گفت ، کجا رفت فرزند من و چه شد پاره جگر من از گوشه خانه خدا صدائى بلند شد، تو خانه را مى طلبیدى او را یافتى ، و پسر تو پروردگار و صاحب خانه را طلبید او هم به مراد خویش رسید، از هاتف غیبى صدائى شنید که او نه در قبر و نه در زمین و نه در بهشت است بلکه او جایگاهش در نزد پروردگار است.


[ شنبه 94/1/8 ] [ 12:34 صبح ] [ ارمغان تنهایی ]


="color:#ffffff;margin-top:0px;">